آیه دخترگل من آیه دخترگل من، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

جوجوی من وباباش

جوجوي من اوووووووووومدتودلم خداياشكرررررررررررررررررررررررررررررررررررررر

خداجونم مرسييييييييييييييييييييييي خداياشكررررررررررررررررررررررررررر خداياسپاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااس بلاخره من هم ماماني شدم ويه وروجك اومدتو دلم احساس ميكنم روزمين نيستم از خوشحالي خدايا هزاران هزار بار شكررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر همه چيز از روزي شروع شدكه من يه جوري بودم ويه حسي گفت بي بي چك بزار ومن گذاشتم وبا تعجب ديدم خط دومش كم رنگ شد ومن داشتم شاخ در مياوردم باورم نميشد گفتم حتما اشتباهي شده بي بي چك خرابه خلاصه به شوشوگفتم برام چندتا بي بيچك بگيره ومن عصر دوباره امتحان كردم وباز خط كم رنگ ومن تا فردا شب دو سه بار بي بيچك ومن تا ...
27 دی 1391

جوجوی من کی میخوای بیایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جوجوی خوشکلم سلام عزیزم تصمیم نداری بیای وبه زندگی مامان بابا روح ببخشی؟؟؟؟عزیزم زندگیمون به وجودت نیاز داره احساس میکنم خیلی یک نواخت شده نیاز به یه تغییییییییییییییر زیبا مثل وجود قشنگت داریم حتی بابای هم که تا الان میگفت حالا زوده وفعلا امادگیشو نداریم وبزار همینجوری راحت باشیم و...چند شب پیش میگفت انگار زندگیمون یه خلاءداره کاش یه بچه داشتیم...................از این حرف بابایی دلم یه جوری شدچون تا حالا اینجوری نگفته بود دوست داره تورو داشته باشیم از ته دلم دعا کردم که تو زودتر بیایی...جوجوی من خسته شدم از اینکه هی به مردم دروغ بگم وبگم ما فعلا بچه نمیخوایم ..تصمیم نداریم ..حالا زود ما تازه دوسالو نیمه عروسی کردیم و.... دیگه حتی ...
17 ارديبهشت 1391

روز بد وجود نداره

سلام .... نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت روزهای خوب وبد زیاد داشتم اول از خوباش میگم که با بابا اینا وبدون همسری رفتیم شمال یه هفته ای اونجا بودیم که بد نبود خوش گذشت اما من همش دلتنگ همسری بودم ودوست داشتم کنار ساحل و... که   میرم همسری هم باشه وخلاصه کل یه هفته به دلتنگی گذشت ...... بعد که برگشتیم خونه بعد سه روز من وهمسری با قطار رفتیم مشهد پابوس آقا امام رضا که خیلی خوش گذشت بهترین روزهای زندگیمون رواونجا سپری کردیم .شب آخر که میخواستیم برگردیم شب ولادت امام جواد بود وما کلی تو حرم برا ی اینکه یه وروجک بیاد تودل من دعا کردیم ومن دور از چشم همسری کلی گریه کردم وآقا امام رضارو قسم دادم ...
11 تير 1390

خدایا سلام.....

  خدا جونم سلام خداجونم میدونم ازت غافلم ومیدونم  که تو از من غافل نیستی..... خدا جونم میدونم کم یادت میکنم و میدونم توهمشه هواموداری ..... خدا جونم میدونم گاهی حضورتو فراموش میکنم و میدونم توهیچ وقت فراموشم نمیکنی ......   خداجونم میدونی که باز کاردارم که اومدم سراغت   خدایا غیر ازتو هیچکس رو ندارم......خدایا خسته ام .....خدایا اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااامیدونم که صدامو میشنوی ومیدونم که جوابمو میدی ......   خدایا میدونم که خواسته ام رومیدونی ...............خداجونم منتظر رحمتت هستم............ خدای مهربونم دوووووووووووووووووست دارم خدا جونم........ ...
23 ارديبهشت 1390

به یاد مادر مهربونم که زود منو تنها گذاشت......

چشم هایش را گشود....همه جاسپیدی بود ونور مدتی طول کشیدتاآنچه راگذشته بود به یاد آورد:   چه تلخ است وچه سخت به یاد اوردن دیگرانی که نیستند توچگونه میتوانی تاب بیاوری واستوار باشی.....دستم رابگیر.......   من نیازمندپشتوانه ای به ایستادگی تو هستم... بامن بمان..... دلم میخواهد چشم هایم راببندم  شایدباگشودن دوباره آن ها زندگی چهره ی دیگری ازخود نشان دهد چهرهای که تو دران حظور داری و   من دیگر تنها نیستم..... درلحظه لحظه زندگیم به یادتم مادرمهربانم... کاش بودی...کاش بودی...کاش بود ....اخ که فقط خدا میدونه چقدر دلتنگتم مامان ....چقدر محتاجتم مامان ....کاش بودی ومن سر روشونه هات میذاشتم ویه...
12 ارديبهشت 1390

جوجوی من بیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 عزیزدل مامانی چرا نمیای تو دلم که من هم خوشحال باشم ودیگه غصه نخورم .جوجوی خوشکلم دوست دارم بیای که من از تنهایی دربیام ومن وتو وبابایی همیشه با هم باشیم واززندگیمون لذت ببریم.من وبابایی خیلی با هم خوشبختیم وتوزندگیمون هیچی کم نداریم جز توروعزیزدلم از الان تا وقتی که بیای تو دلم دیگه همیشه میام وبرات مینویسم باشه نانای من تو هم بدجنسی نکن وبیا دیگه باشه گلم...من وبابایی قول میدییم مامانی وبابایی خوبی برات باشیم...زوتر بیا بااااااااااااااشه منتظریم ...
7 ارديبهشت 1390
1