روز بد وجود نداره
سلام ....
نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت روزهای خوب وبد زیاد
داشتم اول از خوباش میگم که با بابا اینا وبدون همسری رفتیم
شمال یه هفته ای اونجا بودیم که بد نبود خوش گذشت اما من
همش دلتنگ همسری بودم ودوست داشتم کنار ساحل و... که
میرم همسری هم باشه وخلاصه کل یه هفته به دلتنگی گذشت ......
بعد که برگشتیم خونه بعد سه روز من وهمسری با قطار رفتیم
مشهد پابوس آقا امام رضا که خیلی خوش گذشت بهترین
روزهای زندگیمون رواونجا سپری کردیم .شب آخر که میخواستیم برگردیم شب ولادت امام جواد بود وما کلی تو حرم برا ی اینکه یه وروجک بیاد تودل من دعا کردیم ومن دور از چشم همسری کلی گریه کردم وآقا امام رضارو قسم دادم که دعامونو مستجاب کنه .خلاصه همسری هم منو غافلگیر کرد ودوتا انگشتر شرف الشمس ست برامون گرفت که همون جا تو حرم دستمون کردیم وبه یاد روز عقدمون دوباره با هم پیمان بستیم که هیچوقت همدیگرو تنها نذاریم وبود ونبود بچه شیرینی زندگیمونو کم نکنه وبدون بچه هم ما خوشبختیم.....
این ازروزهای خوب واما روزهای بد ...................................................................................................................
هر چی فکر میکنم میبینم بدیهاش هم خوب بودویه شیرینی خودش روداره...خدا یا شکرت بابات همه روزهای که بهم فرصت زندگی کردن دادی .هم روزهای خوبش که شیرینه هم روزهای بدش که باعث میشه قدر روزهای شیرینو بیشتر بدونم خدا جونم شکرررررررررررررررررررررررت